بگم براتون چطور شد ...
بگم براتون ، چطور شد ...
اولش نزاشتن ولی خدا بخواد آدمای خوب سرراهت میان و اتفاقات خوب رقم میخوره
2 سال تمام تلاشم استاپ شده بود، وبسایت طبق برنامه پیش نمیرفت؛ چون درگیر راه اندازی شرکت بودم، باید تلاش میکردم و یه راه جدید باز میکردم ولی یه روز ناب که دیگه کاملا همه چی صفر شده بود و همه چیزهایی که با وجود اونها فکر میکردم میتونم به هدف برسم یهو محو شد ، بیا تا برات بگم چرا میگم یه روز ناب .
من مونده بودم با یه عالم فکر و خیال وسط به شهر بزرگ تک و تنها، دنیا داشت دور سرم میچرخید رو به معنای واقعی دیدم .
ولی یه ندایی ته دلم بود که باهام تمام مدت حرف میزد، فقط فهمیدم که باید همه چی رو رها کنم، بسپارم دست خودش و فقط بشینم و نگاه کنم و بگم خودت درستش کن، من دخالت نمیکنم .
برای همین تو همون دوره شروع کردم یادگرفتن چیزهایی که مدت ها تو لیست کارهام بود، مثل اتمام دوره دیجیتال مارکتینگ و گوگل آنالیتیک و مدرکش رو گرفتم، یا مثل اتمام دوره پریمیر و خلاصه؛ تا اون یکی میخواست گولم بزنه و بگه آخ و واخ، این یکی میگفت بزار جهان هستی کارش رو بکنه سنگ ننداز دخالت نکن؛ منم دوباره فقط اعتماد میکردم و رها میکردم.
الان که فکر میکنم میبینم اون دوره برام لازم بود؛ وقتی همه چی خراب میشه باید منتظر یه شروع تازه بود اونم چه شروعیییی
خلاصه بعد این مدت سکون و رها شدگی یکی یکی معجزات از راه رسیدن؛ درها باز شد و زندگی روی قشنگش رو بهم نشون داد .
شرکتم رو ثبت کردم و کار رو از نو شروع کردیم و رسیدیم به اینجا
حالا یه جمله هست که انگار تو قلبم هک شده و بهش ایمان و باور دارم :
"تو تلاشت رو بکن بقیه اش به تو ربطی نداره، اونی که باید درست کنه درستش میکنه "
- 1/18/2024
- داستان ما